کد خبر: ۲۲۲۱
۱۱ دی ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

صندوق ماشینم کتابخـانۀ سیـار من است

اگر کسی بخواهد داستان‌‌ بنویسد، باید بهترین ساعت را برای نوشتن قرار دهد و نه اوقات فراغت و وقت اضافه‌اش را. یعنی اگر شما کارمند هستی باید مرخصی بگیری و بنشینی در خانه و با فکرِ باز، داستانت را بنویسی، نه اینکه وقتی خسته از سرکار برمی‌گردی و آخر شب که فکرت خسته است، پای نوشتن بنشینی. من خودم بین ساعت7 تا2 بعدازظهر را به نوشتن اختصاص می‌دهم اما قبلا که بازنشسته نشده بودم، معمولا بعد از نماز صبح این‌کار را می‌کردم.

کسانی که در عرصۀ ادبیات داستانی مشهد فعالیت می‌کنند، سیدعلیرضا مهرداد را به‌خوبی می‌شناسند؛ نویسنده و منتقد ادبیات داستانی که رزومه و سوابقش او را به‌عنوان چهره‌ای ادبی در حوزۀ دفاع مقدس، معرفی کرده است.

مهرداد که دوران نوجوانی‌اش مصادف با پیروزی انقلاب و سپس آغاز جنگ تحمیلی است، به‌سبب فعالیت در برنامه‌های انقلابی و نیز 6سال حضور در جبهه، فرصتی برای پیش‌رفتن در عرصۀ ادبی نداشته، اما پس از اتمام جنگ و ادامۀ تحصیلش در رشته ادبیات، به‌تدریج وارد حوزۀ مورد علاقۀ خود یعنی ادبیات داستانی شده و این حرکت تا به امروز، رو به جلو ادامه داشته است؛ به طوری‌که حالا در کارنامۀ ادبی او، علاوه‌بر تألیف کتاب، تدریس و داوری جشنواره‌های متعدد دیده می‌شود.

مهرداد علاوه‌براین‌ها بررسی کننده آثار ادبیات داستانی دفاع مقدس در حوزۀ نشر نیز هست. همین رزومه، ما را پای صحبت‌های این شهروند محلۀ امامیه نشاند.

 

کجا داستان‌نویسی تدریس می‌کنید؟

سه‌شنبه‌ها در باغ‌موزۀ دفاع مقدس، واقع در خیابان شهید بهشتی، تدریس داستان‌نویسی دارم که به‌طوراختصاصی به ادبیات پایداری می‌پردازیم. همچنین در مدرسۀ دخترانه مشکوه در بولوار شهید فلاحی در طول سال تحصیلی، به تدریس داستان‌نویسی مشغولم. 

 

 ظاهراً بررس آثار داستانی دفاع مقدس در حوزۀ نشر نیز هستید؟

بله. هر اثری که قرار باشد در زمینۀ دفاع مقدس چاپ بشود، توسط ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان به بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس سپرده می‌شود تا مورد تأیید قرار بگیرد. من در حال حاضر بررس این‌کارها هستم تا صحت و سقم عملیات‌ها و برنامه‌هایی که در داستان‌های نوشته‌شده، مطرح می‌‌شود را تأیید کنم.

 

 چطور به این موضوعات اشراف‌‌ پیدا کرده‌اید؟

خب، من بیش از 6سال در جبهه بودم و در یگان‌های مختلف حضور داشتم. در این بیست و چند سال پس از جنگ هم حوزۀ تخصصی فعالیتم در بخش ادبیات داستانیِ دفاع مقدس بوده. ضمن اینکه راوی هم هستم و در یادوارۀ شهدا و در محیط‌های دانشگاهی سخنرانی داشته و روایتگری دفاع مقدس را انجام می‌دهم.

 

 «متغیر بُعد در رمان‌های جنگ » عنوان پایان‌نامه‌ام بود

 

 چندسالگی به جبهه رفتید؟

در سال60 وقتی که 15ساله بودم. مدرسه را چند سال قبل از اینکه به جبهه بروم، در سال57 رها کردم. کلاس اول راهنمایی بودم و به‌خاطر مسائلی که در بحبوبۀ انقلاب وجود داشت، با معلمم درگیر شدم و او من را از سرکلاس بیرون کرد. بعد از آن ماجرا از درس زده شدم.

 

 چه زمانی دوباره به‌سمت درس و مدرسه برگشتید؟

بعد از جنگ. البته بعد از پیروزی انقلاب، با اینکه مدرسه نمی‌رفتم،‌ عضو انجمن اسلامی دانش‌آموزان بودم و علاوه‌براینکه به پدرم در کشاورزی کمک می‌کردم، به فعالیت تئاتر نیز مشغول بودم. سال74 دیپلم گرفتم و همان سال هم در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه فردوسی قبول شدم. سال78 مدرک کارشناسی را گرفتم و سال84 برای مقطع ارشد در دانشگاه مازندران قبول شدم. عنوان پایان‌نامۀ ارشدم هم، «متغیر بُعد در رمان‎های جنگ» است.

 

می‌توانید نتیجۀ پایان‌نامه را به‌طور خلاصه بگویید؟

گونه‌های نوشتاری دفاع مقدس به سه دستۀ کارهای پژوهشی، تاریخ شفاهی و داستان تقسیم می‌شود. در بخش پژوهشی با گذشت زمان، خوب پیش رفته‌ایم و در حال حاضر براساس مدارک و اسناد جنگی که توسط ارگان‌های مختلف مثل ارتش و سپاه طبقه‌بندی شده، توانسته‌ایم به‌مرور زمان، کارهای پژوهشی درخور توجهی را تألیف و به چاپ برسانیم. 

در بخش تاریخ شفاهی نیز که مبنی بر خاطرات سرداران و فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدس است، سیر تکاملی سریعی را در عرصۀ نوشتاری طی کردیم. انتشار کتاب‌هایی مثل «دا» «پایی که جا ماند»، «جنون مجنون» و «بابانظر» که به چاپ‌‌های مجدد رسید، نشان داد که ما به‌سمت قله حرکت کرده‌ایم. اما در ژانر ادبیات داستانی، وضعیت کمی متفاوت است. 

درواقع ما در حوزۀ ادبیات داستانی جنگ، رشد کرده‌ایم اما هنوز به نقطۀ روشنی نرسیده‌ایم. مقایسۀ ادبیات داستانی جنگ ما با بخش پژوهشی و خاطرات شفاهی در همین حوزه نشان می‌دهد حرکت ما خیلی رو به جلو نبوده است.

 

عمویم به آقا «سیدداوود طناز» معروف بود

 شما از دوران نوجوانی درگیر حوادث انقلاب و بعد هم جنگ بودید، کی به استعداد ادبی خود پی برده و آن را پرورش دادید؟

ما یک ژن ادبی در خانواده داریم، هم از طرف پدر و هم مادر. عمویم طناز بود و در شهرستان فردوس که اصالتاً اهل آنجا هستیم، به «آقاسیدداوود طناز» معروف بود. عمویم همیشه در حرف‌هایش از کلمات قصار و حکیمانه و لطیفه استفاده می‌کرد. دخترخاله‌ها و برادرهایم نیز شاعر هستند. 

این ذوقِ شعر و ادب در من هم بود. اولین شعرم را در کلاس اول راهنمایی سرودم که چون به مدرسه انتقاد کرده بودم، از کلاس بیرونم کردند. بعد از دوران جنگ، وقتی در رشتۀ ادبیات، وارد دانشگاه شدم این علاقه‌مندی بیشتر شد، اما بعد از دوران دانشگاه به‌طورجدی وارد این عرصه شدم؛ در سال78، وارد مؤسسۀ آموزشی شدم که در خیابان کوهسنگی قرار داشت و وابسته به کنگرۀ شهدا بود. 

دوره‌ای شش‌ماهه را در آنجا گذراندم که به‌واسطۀ استادان خوبی که آنجا بودند و مباحث مختلفی که در حوزۀ ادبیات مطرح می‌شد، اشراف خوبی پیدا کردم. این‌طور بگویم که در آن شش‌ماه به‌اندازۀ چهار سال دانشگاهم، کتاب خواندم.

 

 مطالعه در زندگی شما که خودتان در فضای ادبیات تنفس می‌کنید، چه جایگاهی دارد؟

یک‌سری مطالعات اجباری دارم که همیشه در حال انجام آن‌ها هستم. این مطالعات مربوط می‌شود به حوزۀ کاری‌ام به‌عنوان بررس آثار جنگ و دفاع مقدس. یعنی باید قبل از انتشار این آثار، آن‌ها را بخوانم و اعلام نظر کنم. بخشی از این مطالعات اجباری هم به کار شاگردانم مربوط می‌شود یا دوستانی که کتابشان را به من می‌دهند تا بررسی کنم. 

آثاری هم هست که در جشنواره‌ها عنوان کسب می‌کنند و تمایل دارم آن‌ها را بخوانم. دستۀ بعدی هم کتاب‌هایی است که بنا به ذوق و علاقۀ خودم برای خواندن انتخابشان می‌کنم و معمولا وقت کمی برای مطالعۀ آنان در شبانه‌روز به دست می‌آورم.

 

 ارزیابی شما از سطح مطالعۀ مردم چگونه است؟

معمولا در پاسخ به این سؤال، یک مسئلۀ درنظر گرفته نمی‌شود و آن میزان مطالعۀ مردم در فضاهای مجازی و دیجیتال است. بعضی‌ها نگاه بدبینانه‌ای دارند و فقط خواندن کتاب و مطالب متون کاغذی را در میزان سطح مطالعه درنظر می‌گیرند، درصورتی‌که ما می‌دانیم گروه‌ها و کانال‌های تلگرامی فراوانی وجود دارد که مردم هر روز و هر ساعت مطالب آن‌ها را در حوزه‌های مختلف فرهنگی، هنری، سیاسی و اجتماعی مطالعه می‌کنند. 

از داخل همین کانال‌ها خیلی از کتاب‌ها را می‌شود به‌طور صوتی گوش داد. به همین خاطر نمی‌توان پاسخ صحیح و روشنی به سؤال شما داد، چون هنوز تعریف درستی از مطالعه برای خودمان ارائه نداده‌ایم.

 

 

قاسم‌آباد از نظر استعدادهای فرهنگی مستعد است

 اشاره کردید که اصالتاً اهل فردوس هستید، هنوز به آنجا رفت و آمد دارید؟

بله، ارتباط عمیقی با زادگاهم دارم و گاهی پیش می‌آید هر هفته به آنجا می‌روم و فعالیت ادبی هم در آنجا انجام می‌دهم. تا 20سالگی فردوس بودم.

 

نظرتان دربارۀ محل زندگی فعلی‌تان در قاسم‌آباد چیست؟ از جنبه‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی و شهری؟

قاسم‌آباد در حوزه‌های مختلف، خیلی جای کار دارد. این منطقه از نظر ساختار اجتماعی و طبقات اجتماعی ساکن در خود، ساختار ملون و درهم‌ریخته‌ای دارد. شهرک‌هایی دارد که اقشار مختلفی همچون فرهنگیان، ارتشی‌ها، آزادگان، کارکنان راه‌آهن، خبرنگاران و... در آن ساکن هستند. ضمن اینکه از شهرستان‌های اطراف و از قومیت‌ها و حتی مذاهب مختلف هم به این منطقه مهاجرت صورت گرفته‌ است. 

خب، مسلم است که برای مدیریت صحیح و پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی، نیاز به برنامه‌ریزی و آموزش در این محدوده داریم. در حوزۀ فرهنگی هم در منطقۀ قاسم‌آباد، هنوز کار چندانی صورت نگرفته درحالی که بسیار مستعد است. 

من خودم که تدریس داستان‌نویسی در مدرسۀ دخترانۀ مشکوه را برعهده داشته‌ام، استعدادهای خیلی خوبی را در بین دانش‌آموزان دبستانی شاهد بودم.مجموعۀ سلطانعلی مشهدی در بولوار فلاحی یک مجموعۀ فرهنگی است که متأسفانه رونق چندانی ندارد؛ درحالی‌که می‌تواند مکان خوبی برای برنامه‌های فرهنگی باشد.

 

 قبل از خواب، برای دخترانم قصه می‌خوانم

 فرزندان‌تان هم به ادبیات علاقه‌مند هستند؟

پسرم سیدمحمد، دانشجوی کارشناسی ادبیات فارسی است و از زمانی که وارد دانشگاه شده، شروع به سرودن شعر هم کرده است. دخترانم فهیمه‌سادات و فاطمه‌سادات که به‌ترتیب در کلاس هشتم و اول ابتدایی درس می‌خوانند، به قول معروف هنوز در حوزۀ ادبیات،خاک‌بازی می‌کنند.

 

برای اینکه فرزندان‌تان را به مطالعه علاقه‌مند کنید، برایشان کتاب هم می‌‎خوانید؟

آنکه دیگر برای خودش قصه‌ای است و خیلی این‌کار را کرده‌ام؛ دراین حد که اگر دخترانم تا نیمه‌شب هم بیدار بمانند، باز می‌گویند برای ما قصه بگو، اگر نگویی، خواب‌مان نمی‌برد. یا وقتی که مسافرت می‌روم فاطمه می‌گوید تو که نیستی کی برایم‌مان قصه بخواند؟

 

 پس حس علاقه‌مندی شما به کتاب و ادبیات، به خانواده‌تان هم منتقل شده؟

دخترم فهیمه امسال اعتکاف ماه رمضان که رفت، همراه با خودش کتاب برد. همسرم همیشه به شوخی می‌گوید بقیۀ مردها وقتی از بیرون می‌آیند، بستۀ خریدهای خانه در دست‌شان است و شما هر وقت خانه می‌آیی، کتاب در دست داری. صندوق عقب ماشین من کتابخانۀ سیار است و همیشه کتاب‌هایی برای مطالعه دردسترس دارم تا در اولین فرصت آن‌ها را بخوانم.

 

 حوزۀ مطالعاتی فرزندان‌تان را خودتان مشخص می‌کنید یا هرچه خودشان دوست داشته باشند، می‌خوانند؟

مستقیم این‌کار را نمی‌کنم. به هرحال یکی از منابع دردسترس آنان برای مطالعه، کتابخانۀ خودم است و طبیعتاً آن‌ها وقتی کتابی را از آنجا انتخاب می‌کنند، مورد علاقۀ من هم هست. گاهی هم کتاب خاصی را به‌عمد مثلا روی میز می‌گذارم تا توجۀ فرزندانم به آن جلب شود و در صورتی که تمایل داشته باشند، آن را مطالعه کنند.

 

 چقدر پول به خرید کتاب می‌دهید؟

در حال حاضر با قیمت‌های بالای پشت جلد کتاب، واقعاً خرید کتاب به تعداد زیاد در توان خیلی‌ها نیست. من هم در حدودی که بتوانم خرید می‌کنم و البته خیلی از کتاب‌ها را هم خود دوستان نویسنده لطف کرده، امضا زده و به من هدیه می‌کنند.

 

 چه خاطره‌ای برایمان تعریف می‌کنید؟

در زمینۀ همین خرید کتاب که صحبتش شد خاطره‌ای از دکتر هادی منوری بگویم. سال80 وقتی اولین کتابم منتشر شد، یک جلد از آن را تقدیم ایشان کردم. دکتر گفت کتاب را امضا بزنم. من گفتم نه نمی‌شود. جسارت نمی‌کنم و از این حرف‌ها. بعد دکتر گفتند ببین به این خاطر می‌گویم امضا کن که اگر کسی کتاب تو را در کتابخانۀ من دید، نگوید پول به چه کتابی داده‌ام! متوجه بشود آن را نخریده و هدیه گرفته‌ام.

 

 به‌عنوان یک داستان‌نویس، چه ساعت‌هایی را به نوشتن اختصاص می‌دهید؟

به نظر من اگر کسی بخواهد داستان‌‌ بنویسد، باید بهترین ساعت را برای نوشتن قرار دهد و نه اوقات فراغت و وقت اضافه‌اش را. یعنی اگر شما کارمند هستی باید مرخصی بگیری و بنشینی در خانه و با فکرِ باز، داستانت را بنویسی، نه اینکه وقتی خسته از سرکار برمی‌گردی و آخر شب که فکرت خسته است، پای نوشتن بنشینی. من خودم در حال حاضر بین ساعت7 تا2 بعدازظهر را به نوشتن اختصاص می‌دهم اما قبلا که بازنشسته نشده بودم، معمولا بعد از نماز صبح این‌کار را می‌کردم.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44